دلم خیلی برات تنگ شده مادر
ساعت 7 غروب دو سه شاخه گل رز برداشتم و به سر خاک مادرم رفتم خیلی خیلی دلم برایش تنگ شده بود، امروز روز او بود ولی او دیگر نبود .
الان دو ساله که نمیتونم روزش رو بهش تبریک بگم یادمه وقتی روز مادر رو تبریک میگفتم همیشه با زیباترین وشیواترین کلمات جوابم را می داد ولی افسوس و هزاران افسوس که او دیگر زنده نیست و من در حسرت آن جملات و کلمات زیبا و قصارمانده ام.
به خیال اینکه دم غروب است و کسی یر سر مزار نیست ، به قول معروف دلم رو صابون زده بودم تا یک دل سیر گریه کنم و عقده هام رو خالی کنم ولی متاسفانه باز هم مثل همیشه جماعتی سرخاک حضور دارند و باز هم مثل همیشه عقده ها و دلتنگی هایم را در خودم نگه میدارم .
فاتحه ای از دل و جان نثار بهترین مادر دنیا (مادرم ) می کنم و زیر لب روزش را بهش تبریگ میگم امیدوارم که من رو دیده باشه و خوشحال شده باشه .
الان دو ساله که نمیتونم روزش رو بهش تبریک بگم یادمه وقتی روز مادر رو تبریک میگفتم همیشه با زیباترین وشیواترین کلمات جوابم را می داد ولی افسوس و هزاران افسوس که او دیگر زنده نیست و من در حسرت آن جملات و کلمات زیبا و قصارمانده ام.
به خیال اینکه دم غروب است و کسی یر سر مزار نیست ، به قول معروف دلم رو صابون زده بودم تا یک دل سیر گریه کنم و عقده هام رو خالی کنم ولی متاسفانه باز هم مثل همیشه جماعتی سرخاک حضور دارند و باز هم مثل همیشه عقده ها و دلتنگی هایم را در خودم نگه میدارم .
فاتحه ای از دل و جان نثار بهترین مادر دنیا (مادرم ) می کنم و زیر لب روزش را بهش تبریگ میگم امیدوارم که من رو دیده باشه و خوشحال شده باشه .
پنجشنبه سیزدهم خرداد ماه 1389
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر