۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

مستی کن و دست افشان


می گريم و می خندم، ديوانه چنين بايد
می سوزم و می سازم ، پروانه چنين بايد

می کوبم ومی رقصم ، می نالم ومی خوانم
در بزم جهان شور، مستانه چنين بايد

من اين همه شيدايی ، دارم زلب جامی
در دست تو ای ساقی ، پيمانه چنين بايد

خلقم ز پی افتادند ، تا مست بگيرندم
در صحبت بی عقلان ، فرزانه چنين بايد

يکسو بردم عارف ، يکسو کشدم عامی
بازيچه هر دستی ، طفلانه چنين بايد

بر تربت من جانا ، مستی کن ودست افشان
خنديدن بر دنيا ، رندانه چنين بايد

هیچ نظری موجود نیست: