۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

شورعشق

عشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوته ی سودا نهاد
گفت وگویی در زبان ما فکند
جستجویی در درون ما فکند
از خمستان جرعه ای بر خاک ریخت
جنبشی در ادم و حوا نهاد
دم به دم در هر لباسی رخ نمود
لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد
چون نبود او را معین خانه ای
هر کجا جا دید رخت انجا نهاد
حسن را بر دیده ی خود جلوه داد
منتی بر عاشق شیدا نهاد
یک کرشه کرد با خود ان چناتک
فتنه ای در پیر و در برنا نهاد
تا تماشای جمال خودکند
نور خود در دیده ی بینا نهاد
تا کمال علم او ظاهر شود
این همه اسرار بر صحرا نهاد
شور و غوغایی بر امد از جهانحسن او
چون دست در یغما نهاد
چون در ان غوغا عراقی را بدید
نام او سر دفتر غوغا نهاد

هیچ نظری موجود نیست: